من فقط از مال دنيا يک قلم دارم يک قلم نرم ، يک قلم سخت آب روان ، موج سخت با اين قلم.... مي توان اولاد آدم ، هابيل کرد مي توان هابيليان ، سرمشق کرد مي توان قابيليان ، کشت مي توان فرياد کرد ، پرده ها بدريد مي توان گرياند ، گريست می توان خنداند ، خندید مي توان آغوش صدها معشوق شد مي توان رامشگر قلب هاي نا آرام شد مي توان ديد ، چشم شد ، نگاه شد مي توان در ديدن او کور شد در اين قلم... کوه هست ، دشت هست ، هوا هست آسمان آبي است مي توان کوه شد مي توان سبزي دشت شد مي توان اکسيژن شد مي توان ابر شد باريد بر قلب هزاران عاشق باريد بر دوري نزديکان باريد بر کوري بينايان من فقط از مال دنيا يک قلم دارم اما... کاغذي نيست سفيد
0 ديدگاه ها:
Post a Comment
<< بازگشت