مَرده
اونجا خيلي شلوغ بود
يکي يه برگه ي تبليغاتي بش داد
در حالي که راه مي رفت، بدون اين که به صورتش نزديکش کنه، يکي دو ثانيه بش نگاهي انداخت
سرش رو بالا گرفت و کاغذ رو مچاله کرد
پرتش کرد رو زمين
اطراف رو نگاه نمي کرد، ولي احساس مي کرد خيلي ها نگاش مي کنن
با اين کارش، خيلي احساس مردانگي مي کرد
يکي يه برگه ي تبليغاتي بش داد
در حالي که راه مي رفت، بدون اين که به صورتش نزديکش کنه، يکي دو ثانيه بش نگاهي انداخت
سرش رو بالا گرفت و کاغذ رو مچاله کرد
پرتش کرد رو زمين
اطراف رو نگاه نمي کرد، ولي احساس مي کرد خيلي ها نگاش مي کنن
با اين کارش، خيلي احساس مردانگي مي کرد
0 ديدگاه ها:
Post a Comment
<< بازگشت