کاغذ سفيد

Friday, August 11, 2006

از دنیای ما

توی این دنیای سرمایه دار پرور، هر شرکتی، هر کارخونه ای، یا کلاً هر تولیدکننده ای هدفش اینه که هرچی می تونه پول درآره؛ پول!
برای این کار تبلیغ می کنن، قیمت ها رو میارن پایین، کیفیت رو میبرن بالا، وام میدن، خدمات اضافی میدن، مُد درست می کنن، جنس هاشونو صادر می کنن، و خلاصه برای این که بازار رو به دست بگیرن هر کوفتی به ذهنشون میرسه انجام میدن. چرا؟ خب میخوان پول درآرن. قاعدتاً دلشون برای کسی اونقَدرا نباید سوخته باشه.
تازه این وسط مدل های جدید ساخته میشه. درسته که تو یکیشو داری و یکمی هم قدیمیه و هنوز میشه ازش استفاده کرد ولی مجبورت می کنن تا یکی دیگه از جدیداش بگیری، چون اونا پول می خوان. اینو بش میگن فرهنگ مصرف کنندگی. این که چه کارخونه یا شرکتی بیشتر از بقیه پول داره و پول درمیاره، موفقیتش رو بین هم ترازش هاش معلوم می کنه.
برای آدما فاکتور اصلی موفقیت پوله. نگی نه! چون پشت جلد هر کتاب موفقیتی رو که بخونی روش نوشته که با خوندن اون کتاب شما می تونین زندگی خودتونو عوض کنین، پولدار بشین و موفق!
شاید به هر حال همه ی اینا هم چیز بدی نباشن و از نظر آدما کاملاً قابل قبول باشن. خُب مگه چیه؟ باید هم همین کارو بکنن؟ ما هم بودیم همین کارو می کردیم! مگه آدم مریضه که کارخونه داشته باشه و پول در نیاره؟!
ولی بین همه ی این کارخونه ها یه مدلیش هست که اونم حق داره پول درآره و جنس هاشو بفروشه. مدل های جدید تولید کنه، تکنولوژیش به روز باشه و چیزایی که تولید کرده رو دستش نمونن. همه مصرف بشن. جنساشون رو صادر کنن و صادراتشون تضمین شده باشه.
این کارخونه ها یه چیزی تولید می کنن که بهش میگن اسلحه. یه وسیله ای که هدف اصلی کشتنه. میتونه فشنگ باشه یا بمب و موشک و تانک و...
دیگه بیشتر حرف نمی زنم ولی یه سوال داشتم: هرچند که تو انقدر کثافت نیستی که بتونی یه کارخونه ی اسلحه سازی رو اداره کنی، ولی اگه یکیش رو داشتی، چه فکری برای پول درآوُردن به ذهنت می رسید؟ اگه فکری به ذهنت نمیاد، باید بگم یا تو خونَتون تلویزیون ندارین یا نمره ی تاریخت همیشه افتضاح بوده!